دیدی که چسان سپیده را دار زدند!
سر نیزه به قلبِ چشمِ بیدار زدند!
دیدی که چسان زبانِ جانگیرِ تبر
ناگه به گلوگاهِ سپیدار زدند!
***
دیدی که چسان سپیده بر نیزه نشست!
دیدی که رواقِ نور در دیده شکست!
دیدی که بسوگِ سروها در تکِ شب
فریادِ نسیم و باغ یکباره گسست!
***
دیدی که گلِ عشق چسان پرپر شد!
دیدی که زبانِ غنچهها خنجر شد!
دیدی که امیدهایمان در شبِ خوف
در هم شد و بر هم شد و خاکستر شد!
***
گیریم که چشمها پر از خاک کنید
با خنجرِ جهل سینهها چاک کنید!
گیریم که ننگِ خویش را پاک کنید
اندشه توانید که در خاک کنید؟؟؟؟؟
***
شلاقِ خداییت، روانم را خست
منشورِ نبوتت، دهانم را بست
آن، راهِ تفکرم بپایان آورد
وین، پای رهاییم به حیلت بشکست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر